حجت الاسلام رضا جعفری

امام حسین(ع)-شهادت


از آن زمان که سر راه درد وا شده ام

به فیض زخم عظیم تو مبتلا شده ام

میان این همه آشوب نیزه و شمشیر

مرا ببخش اگر مثل لاله وا شده ام

مرا ز پنجره ی نعل ها نگاه کنید

که زیر مرکب این مردم آسیا شده ام

به خاک خیمه گه آرام پهن سازیدم

مرا که زیر سم اسب نخ نما شده ام

نماز صبح بخوانید بر جناره ی من

که از سپیده دمش دست بر دعا شده ام

علی اكبر لطیفیان

امام حسین(ع)-شهادت-گودال

  

تیر از بس كه خورده بود حسین

بر تنش مثل پیرهن شده بود

نیزه هاشان تمام شد كم كم

موقع سنگ ریختن شده بود

نفسش بین راه بر می گشت

موقع دست و پا زدن شده بود

هرچه كردند رو به قبله نشد

یعنی آنقدر پاره تن شده بود

زیر انداز خانه های دهات

كفن شاه بی كفن شده بود

حجت الاسلام رضا جعفری

امام حسین(ع)-شهادت-گودال


باد ها عطر خوش پیرهنش را بردند

سوختند و خبر سوختنش را بردند

نیزه ها بر عطشش قهقهه سر می دادند

زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند

دشنه ها دور و بر پیکر او حلقه زدند

حلقه ها نقش عقیق یمنش را بردند

این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است

که روی نیزه بوی پیرهنش را بردند

تا که معلوم نگردد به کدام آئین است

اهل صحرای تجرّد کفنش را بردند

باد ها سینه زنان زود تر از خواهر او

تا مدینه خبر آمدنش را بردند

یوسف آهسته بگویی که نمیرد یعقوب

گرگ ها یوسف گل پیرهنش را بردند

قاسم صرافان

امام حسین(ع)-حضرت زینب(س)-وداع-شهادت


نگران بودم از این لحظه و آمد به سرم
زینب و روز وداع تو!؟ امان از دل من
این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بود
تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من

شوق دیدار، تو را می‌کِشد اینسان، اما
ای همه هستی زینب! کمی آهسته برو
تو قرار است به میدان بروی ... آه ! ولی
جان من آمده بر لب، کمی آهسته برو

خواستی پیرهن کهنه چرا یوسف من؟
گرگ‌های سر راه تو چه دینی دارند؟
این جماعت سرشان گرم کدام اسلام است؟
که از آیینۀ پیغمبرشان بیزارند

تو که از روز تولد شدی آرامِ دلم
نرو اینگونه شتابان و نکن حیرانم
بوسه‌ای زیر گلویت زده‌ام اما باز
بروی، می‌روم از حال، خودم می‌دانم

با تو آمد دم میدان دل آواره‌ی من
پر زد انگار در این فاصله روح از بدم
من که بی عطرت از اول نکشیدم نفسی
می‌شود از تو مگر جان و دلم! دل بِکَنم؟

روی تل بودم و دیدم که چه تنها شده‌ای
نیزه دیدم که به دستان غریبت مانده
همه رفتند، همه ... قاسم و عباس و علی
نه برای تو زهیرت، نه حبیبت مانده

سنگ در دست همه آمده‌اند استقبال
مومنانی که به تو نامه نوشتند حسین!
در پی کوثر و جنات، ... پیِ ریختنِ
خون آقای جوانان بهشتند حسین!

دیدم از نور خدا گفتی و آغوش نبی
ولی آواز تو را هلهله ها نشنیدند
سنگدل‌ها به خیام تو نظر می‌کردند
سنگ‌ها صورت زیبای تو را بوسیدند

زینت دوش نبی را به چه حالی دیدم
خون پیشانی بر صورت او جاری بود
غیر از این صحنه اگر هیچ نمی‌دید دگر
کار زینب همه‌ی عمر عزاداری بود

تو رجز خواندی و دیدم همگی لرزیدند
یا علی گفتی و دیدم که چه غوغایی شد
کاش عباس و علی اکبرت اینجا بودند
صحنۀ رزم تو لب تشنه! تماشایی شد

هر چه از خیبر و از بدر شنیدم، دیدم
هر کس از خوردن یک تیغ تو بر خاک افتاد
با خدا، عالم و آدم به تماشا بودند
ناگهان ناله‌ای از عرش در افلاک افتاد

مادرت فاطمه بود آه کشید از ته دل
تا تو را دید چنین از سر زین افتادی
من ندیدم که چه شد کارِ تن و آن همه تیر
چشم بستم به خدا! تا به زمین افتادی

ناگهان معرکه‌ی دور و برت ساکت شد
کاش دست از سرت ای دلبر من بردارند
چیست در دست سیاهی؟ نکند ...! یازهرا !
یعنی این مردم بی‌رحم چه در سر دارند؟

آن سیاهی به تو نزدیک شد و زانو زد
چشمهای من از این صحنه سیاهی رفتند

سعید بیابانکی

امام حسین(ع)-شهادت


چون روز روشن است كه قصدش مصاف نیست

این شاه كم سپاه كه بی‌لشكر آمده

یاران نظر كنید به پهلو گرفتنش

این كشتی نجات كه بی‌لنگر آمده

بانگ «فیا سیوف خذینی» ست بر لبش

خنجر فرو گذاشته با حنجر آمده

آورده با خودش همه از كوچك و بزرگ

اصغر بغل گرفته و با اكبر آمده

ای تشنگان سوخته لب! تشنگی بس است

سر بر كنید ساقی آب آور آمده

این ساقی علم به كف بی‌بدیل كیست؟

عطشان در آب رفته و عطشان‌تر آمده

این ساقی رشید كه در بزم می‌كشان

بی‌دست و بی‌پیاله و بی‌ساغر آمده

آتش به خیمه‌های دل عاشقان زده

این آتشی كه رفته و خاكستر آمده

آبی نمانده روزه بگیرید نخل‌ها

نخل امید رفته ولی بی‌سر آمده

ای دست پر سخاوت روشن! گشوده شو

دریوزه‌ای به نیت انگشتر آمده

جای شریف بوسه پیغمبر خداست

این نیزه‌ای كه از همه بالاتر آمده

آن سر، كه تا همیشه سر از آفتاب بود

امشب به خون نشسته به تشت زر آمده

بوی بهشت دارد و همواره زنده است

این باغ گل به چشمت اگر پرپر آمده

بگذار تا دمی به جمالت نظر كنم

هفتاد و دومین گل از خون بر آمده

لب وا كن از هم ای تن بی‌سر حسین من!

حرفی به لب بیار، ببین خواهر آمده

حجت الاسلام رضا جعفری

امام حسین(ع)-شهادت


از آن زمان که سر راه درد وا شده ام

به فیض زخم عظیم تو مبتلا شده ام

میان این همه آشوب نیزه و شمشیر

مرا ببخش اگر مثل لاله وا شده ام

مرا ز پنجره ی نعل ها نگاه کنید

که زیر مرکب این مردم آسیا شده ام

به خاک خیمه گه آرام پهن سازیدم

مرا که زیر سم اسب نخ نما شده ام

نماز صبح بخوانید بر جناره ی من

که از سپیده دمش دست بر دعا شده ام

غلامرضا سازگار

امام حسین(ع)-شهادت(عصر عاشورا)


چهره از خون خدا کردی خضاب ای ذوالجناح!

چون شرار افتاده ای در پیچ و تاب ای ذوالجناح!

صیحه‌هایت الظّلیه، شیهه‌هایت یا حسین

هر نفس داری هزاران التهاب ای ذوالجناح!

ای بُراق تیر باران گشته در معراج خون

از چه بر تن زخم داری بی‌حساب ای ذوالجناح!

فاش بر گو ماه زینب را کجا انداختی

در یم خون یا میان آفتاب ای ذوالجناح!

گوش کن در قَلزم خون از گلوی خشک او

دم به دم آید صدای آب آب ای ذوالجناح!

چهره از خاک و غبار کربلا پوشیده‌ای

یا ز خون صاحبت بستی نقاب ای ذوالجناح!

قلب ما را سوختی این گونه سقایی مکن

کم بریز از چشم گریانت گلاب ای ذوالجناح!

باز شو سوی منای خون خلیلم را بگو

خیمه‌ها زمزم شد از اشک رباب ای ذوالجناح!

من ز سوز سینه خود با تو می‌گویم سخن

تو به اشک دیده می گویی جواب ای ذوالجناح!

با وجود آن که ریزد از دو چشمت سیل اشک

زانویت را خون گرفته تا رکاب ای ذوالجناح!

شیهه‌هایت شعله‌های نظم «میثم» می‌شود

تا جهان را افکند در اضطراب ای ذوالجناح!

داود رحیمی

امام حسین(ع)-شهادت


گذر کردی به قبرستان کم و بیش

کفن بردند دولتمند و درویش

ولی ارباب عالم بی کفن ماند

مدام این غم به قلبم می زند نیش

***

سپاهی را که من دیدم برادر

تو را از دست من می گیرد آخر

عزیزم ساربان نامهربان است

خودت انگشترت را در بیاور

***

تمام شاخه ها را تر بریدند

بدن بی جان، سر از پیکر بریدند

هنوز اما نفس می زد حسینم

گلم را زنده زنده سر بریدند

***

همه چیزِ مرا یک باره بردند

قرار از این دل بیچاره بردند

یتیمانی که حیدر نانشان داد

تلافی کرده و گهواره بردند

حامد حجتی

امام حسین(ع)-مناجات و مصائب


چقدر آیینۀ کربلا شدن سخت است

کنار خیمه‌تان مبتلا شدن سخت است

تپش گرفته دلم، آسمان چرا ابری است؟

پر از غبار شده باز هم هوا ابری است

همیشه هر شب جمعه که می‌رسد غوغاست

صف ملایکه از عرش تا زمین پیداست

شبی که بوی عطش کامی جهان دارد

شبی که روضۀ یک طفل بی زبان دارد

شبی که پیکر خورشید در حرم مانده

کسی درون دلم روضۀ تو را خوانده

شب نزول ملائک شب هبوط زمان

شب گشایش دستان خالی انسان...

شب رسیدن مضمون به بیت‌های غزل

شب چشیدن قاسم ز جام های عسل

شب ترنم فریاد تشنگان وصال

شب تجلی وحی است در جلال و جمال

و قطره قطره‌ی باران عرش در راه است

کسی که می‌رسد از دور حضرت ماه است

تمام صحن تو از روضه چون عطش زار است

و زیر قُبۀ سرخ تو عشق در کار است

و هر که در حرم توست روضه خوان تو شد

دلم اسیر کمی روضه از زبان تو شد

فدای زخم دلت... آه داغدار توأم

میان سینه زنان... باز بی قرار توأم

چقدر سوره ی کوثر که می‌شود روضه...

چقدر پیکر بی سر که می‌شود روضه...

کنار مادر سادات روضه خواندم... وای

چقدر سخت شده وای... زنده ماندم... وای

کسی درون حرم روضه خوان دختر توست

همان سه ساله که انگار مثل مادر توست

گرفته دست به پهلو و می‌رسد از راه

چگونه شرح دهم ...لا اله الا الله...

تمام پیکر او مثل بید خسته شده است

مگر که پهلوی این طفل هم شکسته شده است

خدا به داد دل مادر شما برسد

چو مثل هر شب جمعه به کربلا برسد...

و این حکایت شب‌های جمعه در حرم است

برای سینه زدن باز جای مان که کم است

حضور هیئت اشک است کوچه باز کنید

«وان یکاد بخوانید و در فراز کنید»

حجت الاسلام جواد محمد زمانی

امام حسین(ع)-مناجات و شهادت


شب هم به حیرت از تو و این خطّ سِیر شد

آمد کسی به خیمه‌ی نورت «زُهیر» شد

مردی میان مسجد خود نرد عشق باخت

شد خطبه‌ی حماسه و نامش «بُریر» شد

مشتِ شریرِ فتنه ز خون تو باز شد

شکر خدا که مسئله ختم به خیر شد

مهمانی‌ات به کوفه  که با سر شتافتی

یک روز بین مسجد و یک شب به دِیر شد

تا عطر اسم اعظم تو در نسیم رفت

انگشتری که بود به تاراج غیر شد

پاداش سجده‌ی شب و روز فرشتگان

دیدار تو، وَ گفتن «صبحت به خیر» شد

فواد کرمانی

امام حسین (ع)-مدح و شهادت


زنده در هر دو جهان نیست به جز کشته ی دوست

کشته ام کشته ی او را که جهان زنده به اوست

از در دوست در آ، جلوه گه دوست ببین

که رخ دوست نبینی مگر از دیده ی دوست

خضر ما تشنه ی دریا شد و ما تشنه ی وی

وین زلال از دل دریاست که ما را به سبوست

چشمه ها چشم مرا هر سر مو از غم توست

ای که در باغ تنت، چشمه ی خون هر سر موست

پیش ما از همه سو قبله به جز روی تو نیست

وجه اللهی و روی تو عیان از همه سوست

تیر باران چو تنت از همه سو گشت حسین

سوی حق روی دلت از همه و از همه سوست

گشت از خون تنت کرب و بلا دشت ختن

اینک از تربت او صورت من غالیه بوست

سجده بر خاک تو شایسته بُود وقت نماز

ای که از خون جبینت به جبین آب وضوست

هر کریمی نشود کشته بر آزادی خلق

جز تو ای زنده که جود و کرمت عادت و خوست

بر لب خشک تو جیحون رود از چشم ترم

هر کجا رهگذرم بر لب بحر و لب جوست

زخم شمشیر ندیدم که بدوزند به تیر

جز جراحات عروق تو که این گونه رفوست

تشنه اطفال تو در بادیه مردند و هنوز

خضر بر چشمه ی خضرای لبت بادیه پوست

ناوکم بر دهن آید، که نگویم به کسی

اصغرت را ز کمان، تیر سه پهلو به گلوست

تیغ فولاد کجا، روی لطیف تو کجا؟

دل بر آن روی بگرید اگر از آهن و روست

زنده ی جاوید کیست؟ کشته ی شمشیر دوست

کآب حیات قلوب از دم شمشیر اوست

گر بشکافی هنوز خاک شهیدان عشق

آید از آن کشتگان زمزمه ی دوست دوست

آن که هلاکش نمود ساعد سیمین یار

باز به آن ساعدش کشته شدن آرزوست

بنده ی یزدان شناس موت و حیاتش یکی است

زانکه به نور خداش، پرورش طبع و خوست

آن شجری را که حق بهر ثمر پرورید

بانگ «أنا الحق» زند تا ابد از مغز و پوست

عاشق وارسته را با سر و سامان چه کار؟

قصه ی ناموس و عشق، صحبت سنگ و سبوست

عاشق دیدار دوست، اوست که همچون حسین

زردی رخسار او، سرخ ز خون گلوست

دوست به شمشیر اگر پاره کند پیکرش

منت شمشیر دوست بر بدنش مو به موست

گر به اسیری برند عترت او دشمنان

هر چه ز دشمن بر او، دوست پسندد نکوست

تا بتوانی "فؤاد" در غم او گریه کن

بر تو ازین آب رو، نزد خدا آبروست

مهدی جهاندار

امام حسین(ع)-شهادت


به صبح واقعه در خیل دوست دارانش

به ظهر حادثه در جمع بی قرارانش

غروب بر سر نی باز بین یارانش

"به ذکر و زمزمه چاووش سر به دارانش

امیر لشکر انبوهِ نی سوارانش"

چه باک اگر سر نی زلف او رها مانده است

چه باک اگر که سر از پیکرش جدا مانده است

قرار بود خدا مانَد و خدا مانده است

"سری به شیوه رها از تنی که جا مانده است

کنار پیکر معدودِ بی شمارانش"

کسی که روح قدُس کرده بود تأییدش

همه ملائکه شاگرد درس توحیدش

غروب، زینب از آن سوی دشت می دیدش

"به سعی و هروله در پیش، ماه و خورشیدش

به اشک و آه به دنبال، باد و بارانش"

اگر چه تشنه ولی تشنگان سقّایند

اگر چه خسته ولی سربلند و والایند

که اهل بیت خدا وارثان زهرایند

"به پای تاول و لب های تشنه می آیند

پیاده در غل و زنجیر یادگارانش"

هزار سال گذشته است و آشکار و نهان

هزار سال گذشته است و پیرمرد و جوان

هزار سال گذشته است و کودکان و زنان

"چو روشنای اذان از چهارسوی جهان

به گوش می رسد آوای سوگوارانش"...

حسین کیست که این نغمه زیر و بم زده است

حسین کیست که عشق از حسین دم زده است

حسین کیست که بر نون و والقلم زده است

"قیامتی که به مدحش خدا رقم زده است

قصیده ای به بلندای روزگارانش"

مجید تال

امام حسین(ع)-شهادت


 نگفتنی ست غم بی شمار انگشتر

چنان عقیق شدم داغ دار انگشتر

به مشک طعنه زده در میان قحطی آب

خوشا به حال لب آبدار انگشتر

برای دست، دلش تنگ شد زمانی که –

رسیده بود به اتمام کار انگشتر

رقیه را نگذارید تا نگاه کند

به گوشواره ی خود در کنار انگشتر

بگو به زائر کرب و بلا که سوغاتی

کسی ندارد از او انتظار انگشتر

یوسف رحیمی

امام حسین(ع)-شهادت


مصیبت، طاقتش را سر می آورد

که با خود یک دل پرپر می آورد

از آن تن های غرق خون! بمیرم

هزاران تیر باید در می آورد

×××

تنت خورشیدِ دشت کربلا بود

نه غسل و نه کفن در خون رها بود

بگو ای زینت دوش پیمبر

کجا شایسته ی تو بوریا بود؟

×××

چه باید کرد با این خون جاری

تن خورشید و صدها زخم کاری

به روی خاک گفتم صورتت را ...

الهی من بمیرم سر نداری

غلام رضا سازگار

امام حسین(ع)-روز عاشورا


پیكر قرآن، نشان تیرهاست

آیه آیه، طعمه ی شمشیرهاست

جسم پاك یوسفی در خون و خاك

مثل قلب پیر كنعان، چاك چاك

یك گل خونین و هفتاد و دو داغ

تشنه كام افتاده در دامان باغ

برگ های خشكش از خون، تر شده

غنچه روی سینه اش پرپر شده

سنگ دشمن، درّ نایاب من است

تشنگی، شیرین ترین آب من است

كاش تا بازم فدایی آورم

بود هفتاد و دو یار دیگرم

كاش صدها عون و جعفر داشتم

قاسم و عباس و اكبر داشتم

كاش می دادی مرا، صد طفل شیر

تا سپر می شد گلوشان پیش تیر

این من و این شعله ی تاب و تبم

این بیابان گرد كویت، زینبم

عهد بستم با تو تا پای سرم

رخ كند تقدیم سیلی، دخترم

حكم كن؛ فرمان تو، نور است نور

تا گذارم چهره بر خاك تنور

دوست دارم پیش چشم زینبم

چوب دشمن بوسه گیرد از لبم

ای ملائک، رو در این هامون کنید

شمر را از قتلگه بیرون کنید

ای عزیز فاطمه دادی بزن

آخر ای مظلوم ، فریادی بزن

چاره خصم بد آیین کن، حسین

لب گشا، یک لحظه نفرین کن حسین

ای یم رحمت نمی از ابر تو

ای دو صد ایوب مات صبر تو

چشم هستی بر تو خون بارد حسین

صبر هم اندازه ای دارد حسین

گرده باغ لاله ات خار و خس است

عترتت در بین دشمن بی کس است

قلب دریا سوخته چون حنجرت

از صدای آب آب دخترت

پیکرت آغشته با خون دل است

طره ات در پنجه های قاتل است

یا ز دست قاتلت خنجر بگیر

یا ره گودال بر مادر بگیر

کربلا، این رسم مهمانداری است؟

از گلوی میهمان، خون جاری است

ای جفا جوی ستمگر، آسمان

کار خود را کردی آخر، آسمان؟!

با تو گفتم چرخ بازیگر نگرد

با تو گفتم آسمان، دیگر نگرد

دیدی آخر فتنه ها انگیختند

بر زمین، خون خدا را ریختند

تیغ قاتل زین جنایت خون گریست

من نمی دانم که زهرا چون گریست

مانده در نای گلو آوای من

وای من ای وای من ای وای من

کربلا دریایی از خون آمده

شمر از گودال بیرون آمده

قرص خورشید است در پیراهنش

می چکد خون خدا از دامنش

آن سر ببریده گویی دم به دم

می خورد لب های عطشانش به هم

ریزد از چشمان خون ریزش گلاب

زیر لب آهسته گوید آب آب

محمد امین سبكبار

امام حسین(ع)-حضرت زینب(س)-وداع قتلگاه

 

تو سر نداری، من سرِ رفتن ندارم

ماندی به رویِ خاك و عالم كربلا شد

بندِ دلم بودی و هر بندِ تن تو

انگار جایِ گندم ری آسیا شد

بی دردسر سرگرم سر بود و نشست و

آن قدر دست و پا زدی تا اینكه پا شد

یكبار بوسیدم گلویت را چگونه...

...جایِ همان بوسه دوازده ضربه جا شد

زینب زمین خورده ولی تو سنگ خوردی

این زخم ها از ضربه های بی هوا شد

آتش میان خیمه ی عباس افتاد

دستی كنار معجر من بی حیا شد

تو سر نداری دخترت معجر ندارد

یعنی بریدند و كشیدند و جدا شد

غلامرضا سازگار

امام حسین(ع)-مناجات و شهادت


درود بر تن عریان سید الشهدا

سلام بر لب عطشان سید الشهدا

ز نوک نیزه شده ملک بی حدود خدا

پر از تلاوت قرآن سیدالشهدا

زیارت شب آدینه اش گرامی باد

که هست فاطمه مهمان سید الشهدا

عجب نه کز نفسش معجز مسیح دمد

کسی که هست ثنا خوان سید الشهدا

به چشم خویش کنید التماس و گریه کنید

که هست فاطمه گریان سید الشهدا

سلام خلق و سلام خدای عزوجل

به زخم های فراوان سید الشهدا

به گیسوان پریشان فاطمه سوگند

که عالم است پریشان سید الشهدا

نشان نیزه و شمشیر و تیر و خنجر و سنگ

بهشت لاله و ریحان سید الشهدا

یقین کنید همان چوب خیزران می گفت

سلام بر لب و دندان سید الشهدا

زهی کرم که ز آغاز، نخل میثم را

رقم زدند به دیوان سید الشهدا

مرحوم حاج مرشد چلویی


امام حسین(ع)-مناجات و شهادت


من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم

روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم

بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی

سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم

عالم ذَرّ ذره ای از خاک پای حضرتش

از برای افتخار از حضرت داور گرفتم

بر در دروازۀ ساعات یک ساعت نشستم

تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم

زینبی دیدم چه زینب کاش مداحش بمیرد

من ز آه آتشینش پای تا سر در گرفتم

سر شکسته دل پر از خون دیده خون آلود اما

حالتی دیدم که بر خود حالتی دیگر گرفتم

اُم لیلا رعشه بر اندام دیدم اوفتاده

گفت من این رعشه از داغ علی اکبر گرفتم

نا گه از بالای نی فرمود شاه تشنه کامان

سر به راه دوست دادم زندگی از سر گرفتم

اکبرم کشتند و عون و جعفر وعباس و قاسم

تا خودم از تشنگی آب از دم خنجر گرفتم

گفت ساعی زین مصیبت از در دربار جانان

حظّ آزادی برای اکبر و اصغر گرفتم

حمید رمی

مناجات با خدا-روضه کربلا


ممنونتم یه بار دیگه درِ خونت زانو زدم

واسه قبولی دعام بازم پیش تو رو زدم

من می دونم چه كاره ام، من می دونم كه روسیام

امّا خودت گفتی اگه حاجت دارم پیشت بیام

حاجت اوّلم اینه: خدا آقامو برسون

دیگه بسه خسته شدم از دوری صاحب زمون

یعنی بدا دل ندارن؟ مگه آقا برا خوباس؟

توی همین آدم بدا، حسابِ عاشقا جداس

آره درسته آخدا، عاشق گُنا نمی كنه

اما آقام مهربونه، منو رها نمی كنه

با اینكه من گنهكارم، می دونه كه دوسش دارم

آقای من خوب می دونه كسی رو جز اون ندارم

بدونِ یار مهربون، زندگیمون حروم می شه

می دونم آخرش میاد، غصه هامون تموم می شه

حاجت دوّمم چیه؟ منو ببر به كربلا

یا كه براتمو بده، بازم برم امام رضا

شب های جمعه همیشه زودی دلم پر می گیره

با ذكر یا كرب و بلا زندگی از سر می گیره

یاد اباالفضل می كنه، كنار نهر علقمه

یاد همون سرداری كه گرفته بوی فاطمه

یاد خیام بی عمو، اشك چشای بچه ها

كه نا امیدن و می گن: عمو بیا عمو بیا

بارون می باره از چشام به یاد عمّه ای غریب

به یاد اون خانمی كه به لب داره أمَّن یجیب

می گه الهی بمیرم حسین من یار نداره

می مُردم و نمی دیدم كه اون علمدار نداره

می گذره و میاد همون لحظه كه بین دشمنا

تنها می شه برادرش، ای وای سرش می شه جدا

میاد میون گودی و می بوسه رگ های داداش

تا سَرُو بالا می كنه، به نیزه می افته نگاش

آقام غریب رو نیزه ها آیه ی قرآن می خونه

یه شب میاد با دخترش می شینه كنج ویرونه

دختر می گه بابا دلم تنگ شده بود برا نگات

بابا می گه كه دخترم: فدای لرزش صدات

دخترمی گه بابا ببین به زخم دل نمك زدن

رو نیزه ها خودت دیدی چطور منو كتك زدن

می گه بابا ببین شدم شبیه زهرا مادرت

تو این شبا خیلی زیاد زحمت دادم به خواهرت

دامنِ من آتیش گرفت، موی سرم سفید شده

خواب می دیدم دیشب كه باز یه فاطمه شهید شده

خدا به آبروی اون شهید دشت كربلا

به حق شاه تشنه لب، حاجتامونو كن روا

تو یاری كن رهبرمون، شفا بده مریضامون

سایبونِ رحمتتو خودت نگهدار برامون

بازم ببخش گناهمو، به حق آسمونیات

تا به ابد من می مونم، (اسیرِ) مهربونیات

وحید قاسمی

امام حسین(ع)-شهادت


نایِ نی تر شد از فغان افتاد

گوشه ای جام شوكران افتاد

روضه ات را جگر نمی فهمد

ردِ اشكم به استخوان افتاد

چقدر گرمِ ذكر و تسبیحی !؟

تشنه لب، نیزه از دهان افتاد

گیسوانت ضریح حاجات است

سرتان دستِ این و آن افتاد

یاد انگشتر تو افتادم

تا نگاهم به ساربان افتاد

عاقبت شهر سایه اش را دید

نام زینب سرِ زبان افتاد

روی نی هم قمركنارت بود!

پابه پای تو هم زمان افتاد

لبِ یحیایی ات، كلیم شهید

سر و كارش به خیزران افتاد

سیل اشك آمد و غزل را بُرد

قلم شاعر از توان افتاد

محمدجواد غفورزاده(شفق)

امام حسین(ع)-شهادت


جز صبر راه چاره اگر یافتی بگو

آبی بر این شراره اگر یافتی بگو

لرزید از تموّج آه تو كاینات

آرامشی دوباره اگر یافتی بگو

زینب! زمان زمانۀ قحط مروّت است

رحمی در این هزاره اگر یافتی بگو

در دور دست مشرق این دشت لاله‌خیز

تصویر یك سواره اگر یافتی بگو

جز چشم خون گرفته و مبهوت آفتاب

چشمی پیِ نظاره اگر یافتی بگو

گل‌های ناز پرورِ دامان وحی را

در زیر خار و خاره اگر یافتی بگو

جز اشك آسمانیِ این دل‌شكستگان

روی زمین ستاره اگر یافتی بگو

واكن به ناز گوشۀ چشمی در این كویر

آثار گوشواره اگر یافتی بگو

در زیر ابر خنجر و شمشیر و تیر و تیغ

خورشید و ماه‌پاره اگر یافتی بگو

این پیكر شریف شهید محبّت است

بر زخم او شماره اگر یافتی بگو

انگشتر و نگین سلیمان ز دست رفت

انگشتی از اشاره اگر یافتی بگو

جز بوسه بر گلوی گل ارغوان به باغ

روز وداع چاره اگر یافتی بگو

در انعكاس سرخی خون خدا،"شفق"!

تشبیه و استعاره اگر یافتی بگو

محمد علی مجاهدی (پروانه)

امام حسین(ع)-شب عاشورا


آن شب که بود فرصت سبز دعا فقط

گل کرد در قنوت شما، ربّنا فقط

باریده بود عشق به صحرا و می وزید

عطر زلال نافله از خیمه ها، فقط

وقتی نسیم گلنفسی های او وزید

پر شد فضای خیمه ز بوی خدا فقط

پرسید می روید اگر، وقت رفتن است

کوتاه بود پاسخ تان: ها! کجا؟ فقط

کامل عیار سنگ محک خورده ایم ما

آغوش مان گشوده به روی بلا فقط

آن روح غیرتیم، که ما را توان گداخت

از التهاب حسرت «یا لیتنا» فقط

بی رنگ می شدید  از آن آزمون سرخ

من های تان گرفت ازو رنگ ما، فقط

باور نداشتید اگر عشق را چرا

بر داشتند پرده ز چشم شما فقط؟

روزی که آه شیونیان طعم خاک داشت

زد خیمه گلخروش شما در فضا فقط

منظومه ی بلند شهادت سرودنی است

با حنجر بریده سر نیزه ها فقط

یک کاروان دلید ولی روی نیزه هاست

سر های تان درین سفر از هم جدا فقط

ای از زمان همیشه فراتر که مانده است

از تو به یاد خاطره ی کربلا فقط

از حر مجال شرم گرفته است خنده ات

یعنی که از تو شکوه ندارم، بیا فقط

زنجیره ی قیام تو را امتداد داد

زینب به حلقه حلقه ی دام بلا فقط

بر روی نی چو دید گل افشانی تو گفت:

می خواهد این بهار شکوه تو را فقط

افزون تری ز حوصله ی ما، هزار حیف

از تو اگر که داغ بماند به جا فقط

هر شعر در رثای تو گفتیم نارساست

ای خطبه ی حماسی سُرخت رسا فقط

تو مرگ را به سُخره گرفتی کجا رواست

تا نام تو خلاصه شود در عزا فقط

خون بود و داغ بود و عطش بود و آه بود

امّا نبود این همه ی ماجرا فقط

روزی که عشق و عاطفه تاراج می شدند

سهم تو بود پاره ای از بوریا فقط

افتاده از نفس جرس، ای همنفس بیا

یک شیون است فاصله تا نینوا فقط

او ماند و خون حماسۀ او ماند و عشق ماند

از ما چرا به جای بماند صدا فقط؟!

یوسف رحیمی

امام حسین(ع)-شهادت


مصیبت، طاقتش را سر می آورد

که با خود یک دل پرپر می آورد

از آن تن های غرق خون! بمیرم

هزاران تیر باید در می آورد

×××

تنت خورشیدِ دشت کربلا بود

نه غسل و نه کفن در خون رها بود

بگو ای زینت دوش پیمبر

کجا شایسته ی تو بوریا بود؟

×××

چه باید کرد با این خون جاری

تن خورشید و صدها زخم کاری

به روی خاک گفتم صورتت را ...

الهی من بمیرم سر نداری

محمد فخار زاده

امام حسین(ع)-کربلا

 

به یاد كربلا افتاده ام باز

عنان طاقت از كف داده ام باز

به من ماهی نشان دادند آنجا

كه تا امروز مستم از تماشا

دلم پر می زند هرشب به بامش

سلامم می كند دارالسلامش

دل عاشق ز معشوقش جدا نیست

برایم هیچ جایی كربلا نیست

چه می فهمید از حال دل من

شنیدن كی بود مانند دیدن

من مجنون جز این لیلا ندارم

خدایا تاب تا فردا ندارم

سر عاشق نوازی داشت یارم

دو روزی پرده را برداشت یارم

قرق كرد او حرم را تا بمانم

كنار تربتش شعری بخوانم

نشانم داد مزد نوكری چیست

خریدار دل شیدای من كیست

تهیدستم ولی گنجینه دارم

حسین تازه ای در سینه دارم

حسن لطفى

امام حسین(ع)-مناجات


سوگند بر سیاهى شب‏هاى ماتمت

ما زنده‏ایم زنده به عشق محرمت

روز ازل كه بانگ عزایت بلند شد

ما را گره زدند به نخ‏هاى پرچمت

انفاس گرم گریه كنان تو عیسویست

این روضه‏ها پُرند ز عیسى بن مریمت

این ارث مادرى ست اگر پاى روضه‏ات

مى‏سوزم از ته دل و مى‏میرم از غمت

دارم امید وقت نفس‏هاى آخرم

بر چشم‏هاى خود بكشم خاك مقدمت

ما را براى خویش سوا كرده مادرت

هر كس كه هست پاى علم هست محرمت

سید رضا مؤید

امام حسین(ع)-مناجات


تا خانۀ تو قبلۀ راز است حسین

ما را به دَرَت رویِ نیاز است حسین

گرَدَد در كعبه باز، سالی یكبار

وین خانه درش همیشه باز است حسین

مهدی جهاندار

امام حسین(ع)-شهادت


به صبح واقعه در خیل دوست دارانش

به ظهر حادثه در جمع بی قرارانش

غروب بر سر نی باز بین یارانش

"به ذکر و زمزمه چاووش سر به دارانش

امیر لشکر انبوهِ نی سوارانش"

چه باک اگر سر نی زلف او رها مانده است

چه باک اگر که سر از پیکرش جدا مانده است

قرار بود خدا مانَد و خدا مانده است

"سری به شیوه رها از تنی که جا مانده است

کنار پیکر معدودِ بی شمارانش"

کسی که روح قدُس کرده بود تأییدش

همه ملائکه شاگرد درس توحیدش

غروب، زینب از آن سوی دشت می دیدش

"به سعی و هروله در پیش، ماه و خورشیدش

به اشک و آه به دنبال، باد و بارانش"

اگر چه تشنه ولی تشنگان سقّایند

اگر چه خسته ولی سربلند و والایند

که اهل بیت خدا وارثان زهرایند

"به پای تاول و لب های تشنه می آیند

پیاده در غل و زنجیر یادگارانش"

هزار سال گذشته است و آشکار و نهان

هزار سال گذشته است و پیرمرد و جوان

هزار سال گذشته است و کودکان و زنان

"چو روشنای اذان از چهارسوی جهان

به گوش می رسد آوای سوگوارانش"...

حسین کیست که این نغمه زیر و بم زده است

حسین کیست که عشق از حسین دم زده است

حسین کیست که بر نون و والقلم زده است

"قیامتی که به مدحش خدا رقم زده است

قصیده ای به بلندای روزگارانش"

حامد حجتی

امام حسین(ع)-مناجات و مصائب


چقدر آیینۀ کربلا شدن سخت است

کنار خیمه‌تان مبتلا شدن سخت است

تپش گرفته دلم، آسمان چرا ابری است؟

پر از غبار شده باز هم هوا ابری است

همیشه هر شب جمعه که می‌رسد غوغاست

صف ملایکه از عرش تا زمین پیداست

شبی که بوی عطش کامی جهان دارد

شبی که روضۀ یک طفل بی زبان دارد

شبی که پیکر خورشید در حرم مانده

کسی درون دلم روضۀ تو را خوانده

شب نزول ملائک شب هبوط زمان

شب گشایش دستان خالی انسان...

شب رسیدن مضمون به بیت‌های غزل

شب چشیدن قاسم ز جام های عسل

شب ترنم فریاد تشنگان وصال

شب تجلی وحی است در جلال و جمال

و قطره قطره‌ی باران عرش در راه است

کسی که می‌رسد از دور حضرت ماه است

تمام صحن تو از روضه چون عطش زار است

و زیر قُبۀ سرخ تو عشق در کار است

و هر که در حرم توست روضه خوان تو شد

دلم اسیر کمی روضه از زبان تو شد

فدای زخم دلت... آه داغدار توأم

میان سینه زنان... باز بی قرار توأم

چقدر سوره ی کوثر که می‌شود روضه...

چقدر پیکر بی سر که می‌شود روضه...

کنار مادر سادات روضه خواندم... وای

چقدر سخت شده وای... زنده ماندم... وای

کسی درون حرم روضه خوان دختر توست

همان سه ساله که انگار مثل مادر توست

گرفته دست به پهلو و می‌رسد از راه

چگونه شرح دهم ...لا اله الا الله...

تمام پیکر او مثل بید خسته شده است

مگر که پهلوی این طفل هم شکسته شده است

خدا به داد دل مادر شما برسد

چو مثل هر شب جمعه به کربلا برسد...

و این حکایت شب‌های جمعه در حرم است

برای سینه زدن باز جای مان که کم است

حضور هیئت اشک است کوچه باز کنید

«وان یکاد بخوانید و در فراز کنید»

حامد حجتی

امام حسین(ع)-مناجات و شهادت


ضریح شیشه عطری ست در زمین مانده

شمیم حنجره‌ی توست بعد از این مانده

شمیم حنجره‌ی توست این حوالی‌ها

که حسرتش به دل جنت برین مانده

فدای حنجره‌ات تا همیشه باید گفت:

ز خون سرخ حسین است این که دین مانده

از آن حروف مقطع بر اوج نیزه بخوان

میان مصحف طف سرِّ حا و سین مانده

چگونه باز کنم روضه های مقتل را

هنوز قصۀ تو تلخ و سهمگین مانده

چگونه داغ تو را شرحه شرحه شرح دهم

که ردِّ سنگ بر آیینۀ جبین مانده

چه اتفاق رفیعی ست خاک این گودال

میان گودی آن پیکر این چنین مانده

فدای حنجره‌ات... شمر می‌رسد از راه....

به جای روضه در این بین نقطه چین مانده

هنوز بهت ز چشمان دخترت پیداست

هنوز این همه پیکر که بر زمین مانده

ربوده است چرا ساربان عقیقت را

هنوز نیزه و شمشیر و خوود و زین مانده

کشانده‌اند به این دشت بیت الاحزان را

و مادری که از این ماجرا حزین مانده

علی اکبر لطیفیان

امام حسین(ع)-اشعار عصر عاشورا 


تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب

از این به بعد و بعد از این آواره زینب

باید خودت یاری کنی ورنه محال است

بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب

**

خون گلویت را کسی تا آسمان برد

پیراهن و عمامه ات را این و آن برد

آیا نگفتم در بیاور خاتمت را

راضی شدی انگشترت را ساربان برد

**

گفتند که پیراهنت را می کشیدند

تصویر غارت کردنت را می کشیدند

نه اینکه نیزه بر تنت می ریخت دشمن

بلکه به نیزه ها تنت را می کشیدند

**

رفتی و دستم بر ضریح دامنی بود

رفتی ز دستم رفتنت چه رفتنی بود؟

تا آن زمانی که به یادم هست داداش

وقتی که می رفتی تنت پیراهنی بود

**

رفتی که اشک خواهرت را در بیاری

بغض گلوی دخترت را در بیاری

آیا نمی شد ای سلیمان زمانه

قبل از سفر انگشترت را در بیاری؟